حمید و اکبر هر شب مست و پاتیل میومدن خونه و هرچیهم زناشون بهشون قُر میزدن و اعتراض میکردن فایده نداشت. تا اینکه یه روز با هم تصمیم میگیرن که برای اینکه شوهراشونو ادب کنن بهشون بگن، اگر شما دست از این کاراتون برندارید.... ماهم آخر هفتهها میریم مشروب خوری.
وقتی به اکبر وحمید میگن، اونا ککشونم نمیگزه و میگن: چه بهتر، اصلا هر شب برین. زنا هم حسابی کفری میشن و همون شب شیک و پیک میکنن و با هم دیگه راه میفتن میرن تو یه بار مشروب فروشی و از حرص و ناراحتی تا میتونستن آبجو میخورن. آخر شب از بار میان بیرون و میرن به طرف خونه که آبجوها کار خودشونو میکنن و هر دو شون حسابی تنگشون میگیره که برن توالت.
اما از اونجایی که دیر وقت بوده و تا خونه هم هنوز کلی راه باقی مونده بوده، دو تایی تصمیم میگیرن برن یه جای خلوت و کارشونو بکنن.
با هم میرن تو یه کوچه خلوت و پشت یه ماشین مشغول میشن.
وقتی کارشون تموم میشه هیچ کدوم هیچی همراهشون نبوده که خودشونو باهاش تمیز کنن.
زن اکبر میگه:بی خیال بابا من با شورتم خودمو پاک میکنمو بعدم میندازمش دور..... دامن بلند پامه، کسی نمیبینه شورت پام نیست.
زن حمید حیفش میاد شورت نو شو از دست بده و اینورو اونورو نگاه میکنه و میبینه که جلوی در خونه بغل دست یک سبد گل خشکیده گذاشتن و هنوز روبان پارچه ای بزرگ سیاهشم بهش وصله. سریع دستشو دراز میکنه و روبانو میکنه و خودشو باهاش پاک میکنه و شورتشو میکشه بالا و میرن!!
فرداش اکبر زنگ میزنه به حمید میگه: من دیگه شبا نمیرم عرق خوری چون دیگه نمیخوام زنم شب بره بیرون..... دیشب که اومد خونه شورتش پاش نبود.
حمید میگه:منم گوه بخورم دیگه برم عرق خوری. حالا باز خوبه زن تو فقط شورت پاش نبود..... زن من که چنان مست بود که هیچی حالیش نمیشد... از همه بدتر,نامردای حروم زاده دسته جمعی ترتیبشو داده بودن و یه کارت تشکرم لای کونش گذشته بودن که روش نوشته شده بود: از طرف تمام کارمندان شرکت نفت..... همیشه به یادت خواهیم بود!!
نتیجه اخلاقی:همیشه تهدید زنها رو جدی بگیرید,حتی اگه عاقبتش به اون بدی که تصور میکنید نباشه
وبلاگ تخصصی داستان کوتاه...
ما را در سایت وبلاگ تخصصی داستان کوتاه دنبال می کنید
برچسب : جملات,داستان,های,کوتاه,زیبا,سرگرم,کننده,واقعی,اشعار,عاشقانه,تنهایی,واقع,گرایانه,براساس,سرگذشت, نویسنده : ادمین dastankotah بازدید : 322 تاريخ : دوشنبه 28 مرداد 1392 ساعت: 20:46